زنگ اول ، زنگ عاشقی

یه عالمه ترانه،حرفهای بی بهانه!داستان وعـکس زیبا،شعرهای عاشقانه

دوستی با جنس مخالف  رابطه‌ای است صمیمی، عشقی و گاهی جنسی. این ارتباط توافقی است که به طور معمول بین دو نفر جنس مخالف صورت می‌پذیرد. این دوستی ممکن است شامل رفت و آمدهای اجتماعی و بیشتر اوقات با قرار ملاقات‌های مشتاقانه همراه باشد. در این روابط طرفین به ارزیابی شایستگی یک دیگر با هدف کمک در تصمیم گیری برای یافتن شریکی مناسب، می‌پردازند. موارد سنتی این شکل دوستی اکثر اوقات به همراه دعوت از یک دیگر و پذیرایی در رستوران یا خانه و گاهی اوقات تهیه شام یا ناهار بوده‌است.

https://modiryat.com/

https://modiryat.com/

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1394برچسب:دوستی,رابطه,هوس,عشق,نامه عاشقانه,دوست پسر,دوست دختر,ساعت23:6توسط زنگ عاشقی | |

عشق لذتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند.

عشق و احساس شدید دوست داشتن می‌تواند بسیار متنوع باشد و می‌تواند علایق بسیاری را همچون دلباخته شدن شامل شود.

 

 


ادامه مطلب

لیاقَتــــ مـــے خواهـَـــد واژِه مــا شُــدَن



لیاقَتــــ مـــے خواهَــــد شَریکــ شُــدَن



تـو خـوش باش بِ هَمین "بـا هَـم" بــودن هـاے امـروزتـــ



مَـن خوشَـم بِ خَــلوَت تــنـهایـــے ام



تـو بـخَنـد بِ امـروز



مَـن میـخَندَم بِ فَرداهـایَتـــ.

 

با تشکر از ...lovelorn

+نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:ما,امروز,فردا,خنده,عشق,شریک,تنهایی,لیاقت,lovelorn ,ساعت9:51توسط زنگ عاشقی | |

“جان بلا نکارد” از روی نیکمت برخاست . لباس ارتشی اش را مرتب کرد وبه تماشی انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد.

او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .از سیزده ماه پیش دلبستگی اش به او آغاز شده بود.

از یک کتابخانه مرکزی فلوریدا با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود. اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشت هایی با مداد که در حاشیه صفحات آن به چشم می خورد. دست خطی لطیف از ذهنی هشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت. در صفحه اول “جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد :دوشیزه هالیس می نل”


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:جان بلانکارد,می نل,عشق,گل,سرخ,تبسم,قلب,ساعت16:51توسط زنگ عاشقی | |

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می‌دانند.

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:عشق,ابزار,پدر,مادر,علاقه,فداکاری,دوستی,زن,شوهر,تفنگ,ایثار,ساعت16:39توسط زنگ عاشقی | |

همسرم با صدای بلند گفت: “تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟” روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد؛ اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: “چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟ فقط بخاطر بابا عزیزم.”


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:دختر فداکار,همسر,بابا,فرزند,عشق,ساعت16:0توسط زنگ عاشقی | |

در تمام مسیر طولانی که خود را همراه آن کرده بودم
تسلیم دوست داشتنهایم شدم و هزاران بار بغض خود را در گلوی خود حبس کردم
تو در دلم جوانه زدی و زیستی اما به خواست من ,و حال من به این زیستن خاتمه میدهم
دل گمراهم بوی عطر عشق تو را ناخواسته و ندانسته به سوی من آورد
فکر میکردم در پاییز هم می توان جوانه زد اما این بار ساقه های محبت در دل من خشک و سیاه شدند
قلب عاشقانه ام را چه بی رحمانه سوزاندی
لحظه های سبز و شیرین مرا چه ناعادلانه به سیاهی و تلخی کشاندی
همیشه بر آن بودم که از عشق زیبایم برای همگان بخونم
و فریاد برآرم که چگونه عاشق دوست داشتنت بودم
اما هرگز این خروش عشق را در دل من باور نداشتی
حالا دیگر شرمگین این دل خود شدم.... براستی چرا تورا ساختم ؟؟؟؟


چرا تورا ساختم ؟
چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟
حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی کنند
وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم
وای بر من که چگونه شب و روزم را آلوده ی تو کردم
چه ناگاه بانگ نفسهایت را برایم خاموش کردی
چه ناگاه شیشه ی دلم را با غرورت شکستی
و چه ناگاه مرا در آتش عشق بی فروغت سوزاندی
رهایت کردم,رهایت کردم که دیگر در قفس قلبم اسیرو درمانده نباشی
عشق تو را برای خود یک خاطره ی جاویدانه ثبت خواهم کرد
یقین داشته باش که دیگر سرزمین تشنه ی دلم را با وجود تو سیراب نخواهم کرد
و گلهای زیبای باغچه ی عشقم را دیگر با نگاه تو آبیاری نخواهم کرد
تقدیر را اینگونه برایم رقم زدی می توانست زیباتر از این باشد
غنچه ایی در حال شکفتن باشد اما تو خواهان آن نبودی
دیگر نمی مانم,می روم ,میروم و آن کلبه عاشقی و آن غروب پاییزی را با تمام زیبائیهایش به تو می سپارم
پس رهایش نکن بگذار بپاس عشقی که به تو داشتم این خاطرات برای همیشه زنده بماند
هرگز شوق سفر را با من نداشتی ... و هرگز مرا همراهی نکردی
نمیدانم خانه عاشقی کجاست و به کدامین سو باید رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:خانه عاشقی,عشق,آغوش,قلب,پشیمان,عطر,ترانه,آتش,ساعت11:21توسط زنگ عاشقی | |

چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:زیبای من,مشتاق,عشق,دل,ساعت11:15توسط زنگ عاشقی | |

امشب باز هم مثل همیشه آسمون دلم بارونیه ولی این دفعه با بقیه دفعه ها فرق داره چون تو نیستی، نیستی که بهم آرامش بدی به حرفام گوش بدی


تو رفتی با یک جمله من ، رفتی ولی نمیدونستی با رفتنت به سرم چی میاری


بارها صدایم را به باد سپردم تا به تو بگوید که چقدر دوستت دارم ولی با سر باز زد به باران دادم تا با قطره هایش به تو بفهماند که دوستت دارم ولی این کار را نکرد دیگر خسته شدم به هر چه سپردم از این کار امتناع کرد


رفتنت خیلی ساده بود و ساده تر از اون آب شدن من بود قطره قطره وجودم میچکه و انتظار برگشتت رو می کشه ولی هر روز من بیشتر آب میشمو تو نمیایی


نیستی که ببینی چقدر شکست خورده ام چقدر از نبودنت رنج میکشم چه روزهایی رو سپری می کنم


نمیدونم این سختی برای منه یا تو هم زجر میکشی از خدا ی خوام که همه سختی هارو بده به من و تو سختی نکشی اینجوری میتونم دلمو خوش کنم به اینکه تو شادی


بهترین جمله ای که میتونم بگو و دوست دارم داد بزنم بهت بگم اینه من هنوزم عاشقتم و دوست دارم

من هنوزم به تو وابسته ام حتی نمیتونم فکر کنم که با دیگری دوست بشم


از باد می خواهم صدایم را به تو برساند


از آتش می خواهم که گرمای عشقم رو به تو نشان دهد که بدونی هنوزم عاشقتم


از آب می خواهم که به تو بفهماند از چشمانم رودی روان شده است


از خاک می خواهم تا به تو بفهماند که هنوز هم من خاکی هستم و روزی به خاک بر خواهم گشت امیدوارم تا قبل از آم تو پیشم باشی


از خدا می خواهم که مراقبت باشد و دوباره صدای عشقم را به تو برساند


صادقانه دوستت دارم عشقم

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:عشق,جدایی,مرگ,ازدست رفته,عاشق,ساعت10:59توسط زنگ عاشقی | |

واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی

پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها

نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین
بیا بگذر از این همه فاصله.. بیا ساعتی پیش قلبم بشین

کنارم بشین با تو حالم خوشه.. بذار عطر تو باشه تو این فضا
بذار اون رز صورتی تازه شه.. بذار که جدایی بشه روسیا

ترانه‌سرا: اعظم هاشمی

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:رزصورتی,عشق,ساعت10:42توسط زنگ عاشقی | |